نتایج جستجو برای عبارت :

امروز شد یک هفته

هفته ی قبل که صبح ها کارآموزی غدد بودم چند تا عصر هم شیفت داشتم تو بیمارستان
کاردانشجویی،  این هفته هم که گذشت از یکشنبه تا خود امروز صبح ها تمام بیمارستان
کاردانشجویی بودم عصر ها هم غیر 2 روز کارآموزی ccu ...
دلم میخواد دقیق و با همه ی جزییات بنویسم ولی خواب چشمامو پر کرده !
فقط میگم ابن هفته جدید قراره خونه خواهر باشم ، فردا بلیط داریم از شهر ما به مقصد شهر خواهر....
امروز شنبه است . صبح شنبه است و نمیشه باهات حرف بزنم . اونایی که تلگرام و واتس آپ رو میبندند و تعطیل می کنند نمی دونند یا نمی فهمند که دنیای کسانی را داغون می کنند؟ 
دیروز مهمون داشتم . از مامانم گله کردم . هرچند می دونم فایده نداره ولی خب گاهی دل آدم میگیره دیگه . 
آدم از یه دقیقه یا یه روز دیگه ی خودش خبر نداره.  چه می دونستم ممکنه شرایطی پیش بیاد که هیچ جوره نتونی با کسانی در ارتباط باشی که ازت دورند؟ اون هفته صبح شنبه هرچی زنگ زدم و پیام دادم ج
نمیدونم چرا امروز درست تا همین چند دقیقه پیش فک میکردم امروز سه شنبه است  درسته که روز ها و هفته ها و ماه هام مثل هم میگذرند اما حداقل همیشه میدونستم چند شنبه  است اما امروز روز ما گم کردم مثل تمام چیزهای دیگه ای که تو زندگیم گم کردم این اتفاق ساده مضحک نگرانم میکنه شاید خنده دار باشه اما نیست
کی میدونه آدما باید چند بار دلتنگ یه چیز بشن تا فراموش کنن؟
به اندازه کلِ دونه های اناری که جلوم بود غصه خوردم ، و چقدر بد شد امروز که اینجوری تموم شد...!
از شنبه منتظرِ امروز بودم ، ولی بدترین روزِ هفته شد...!و کاش یکم شرایط فرق داشت...! یکم...!
ما در استارتاپ نوکو تمام سعی خودمون رو میکنیم تا میتونیم برای خانواده ها چه مادر و چه پدر مطالب مفیدی را بسازیم در این بخش از مجله نوکو به توضیح کامل هفته های بارداری یا همان بارداری هفته به هفته پرداخنه ایم
بارداری هفته به هفته
شما میتونین به طور کامل از هفته چهارم بارداری که به طور مثال شروع بارداری هست تا هفته چهل و یکم بارداری که تقریبا زمان زایمان است بخونید.
به اندازه‌ی یک هفته حرف دارم و به اندازه‌ی دو هفته خستگی
تازه از خونه برگشتم و هنوز فرصت نکردم خستگی ناشی از بی‌خابی یک شب رانندگی رو در کنم. 
امروز مطابق معمول خاب موندم، یک ساعت!
انقدر خوابم میاد که دلم میخاد کل آخر هفته رو بخابم ولی از همین الان کلی برنامه چیدم برای اون دو روز!
خرید، آشپزی، درس، زبان.
بعله امتحان زبانم که به بیشعورانه‌ترین حالت ممکن پیچیدمش.
سرکارم و حین پست گذاشتن تو سایت‌های شرکت، دلم پست‌های خودم رو می‌خواد.
میام و م
بعد از این همه وقت بی خبری
بعد از این همه وقت بی اعتنایی
بعد از این همه وقت حواس پرتی
بعد از این همه اظهار علاقه‌های یک طرفه
امروز صبح گفت: نمی‌خوام باهات حرف بزنم، حداقل برای یک هفته!
اونوقت یهو دیدم که نمی‌تونم، بهش پیام دادم: می‌شه امروز ببینمت؟ بهت احتیاج دارم.
+ همچنان در دو راهی ِ عروسی رو برم؟ نرم؟
امروز اخر شب خبر رسید که عقد آخر هفته کنسله و به هفته های بعد موکول شده :/ اه چقدر بدم میاد وقتی برا همه چیز برنامه ریختم خراب میشه ...
کلا نمیدونم ایراد از چیه هر وقت حرفی میزنم قبل از انجام دادنش نمیشه اون کار کلا منحل میشه و وقتی برای کاری تو ذهنم کلی طرح و برنامه میریزم کنسل میشه :(
 امروز کلا روز "نشد " بود خواستم مطالب وبم اینجا منتقل کنم با نرم افزار مهاجرت که نشد چون انگار فقط مال bloga است :/ بقیه وبلاگ ها پ چی؟ بیان رسیدگی کن.
تعداد پستای وب قب
امروز یه آزمون دادیم دو سه نفر به خانواده مون اضافه شد :/
شما فرض کن عربیش خاکبازان، دینی ش دلشاد و همه معلم های غول -________-
هیچ وقت فکر نمیکردم عمومیام ازاختصاصیام بیشتر باشه
جمع درصد های 9 تا درسم شد 244 -_________________________________-
فردا هم گزینه 2 :/
هفته بعد سنجش -_-
اه
بازی امروز پرسپولیس ساعت چنده از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
بازی پرسپولیس امروز ساعت چنده
دار پرونده برچسب ورزش پرسپولیس امروز زمان چنده صفحه 2 مدت ورزش پرسپولیس و پارس جنوبی جم سر مهم‌ترین ورزش امروز پرسپولیس سر باشگاه آزادی با . فوتبال بزرگ هفته بیست و دوم پیکان 0 2 پرسپولیس پرسپولیس الاهلی عربستان سه شنبه 20 فروردین ساعت 20 00 آدینه 23 فروردین ساعت.
ادامه مطلب
چهل هفته انتظار: روایتگر انتظاری زیبا برای هدیه ای از طرف خدا
چهل هفته انتظار: نرجس خاتون آیتی
بریده کتاب(۱):
نازنینم امروز روز بیستم زندگی جنینی تو است، مادرت تمام دیشب و امروز را با هیجان خاصی به تو فکر می کند. وقتی پدرت را دیدم با اشتیاقی عجیب گفتم از امروز قلبش می تپد، آری امروز بیستمین روز جنینی است که آغاز تپش قلب هر انسانی است. بگو ببینم تو با این قلب  چه خواهی کرد؟ با قلب پاکت چه کسی را دوست خواهی داشت؟
بریده کتاب(۲):
امروز از کوه برمی گشت
هفته بسیار سخت و پر کاری داشتم و هنوز این هفته تموم نشده کلا هفته های سخت روزهای سخت و ساعت های سخت خیلس کش دار و کند میگذرن و همونجوری وه میبینیر ۳ روز از هفته مونده تا تموم بشه.
کل روزای هفتع کلی کار برای دانشگاه دارم به علاوه حسابداری فردا انتحانش دارم :/ 
برای هفته دیگه یک طومار کار دارم فقط کارای دانشگاهه نمیدونم چه خبره؟ ترم های پیش از این خبرا نبود :|| قشنگ مثل ارازل بیکار میچرخیدیم همشم میخوابیدیم ولی حالا به زورررر میخوابم ینی الان واق
هفته پیش چهارشنبه رو مرخصی گرفتم و وصل کردم به تعطیلی پنج شنبه، جمعه آخر هفته و کلی مشعوف شدم
امروز افتان خیزان و ناله کنان و برسر زنان و جامه دران اومدم سرکار و هربار به چهار روز 
تعطیلی آخر هفته فکر میکنم نیشم تا بناگوش باز میشه
خلاصه که مدیونید اگر ذره ای تو کارمند نمونه بودن من شک کنید :دی
پ .ن : عکسی که مشاهده می کنید میز کار اینجانب می باشد ^___^ 
98/3/18 بود که تصمیم گرفتم از کارها و اعمالم مراقبه کنم.
به مدت یک هفته انجامش دادم.
هفته دومش ولی ... 
ولی بله. کم کاری و غفلت کردم ... .
اما خداروشکر که الان می تونم ادامه بدم.
الحمدلله... .
از همین چهارشنبه تا جمعه ، هفته دوم مراقبه ام باشه خوبه.
ان شاء... .
دو هفته بود سر کلاسا نرفته بودم و هفته آخری یه روز بلند شدم که برم. استاد ساعت 8 صبح چندبار تاکید کرد که چرا هفته پیش سرکلاس نیامدی و منم هیچ جوابی نداشتم که بدم. آخر ترم استادا یادشون افتاده باید درسا رو جمع کنند و تند تند کلاس های جبرانی میذارن. در کل فقط 5 روز فرجه دارم و بقیه امتحانام پشت سر هم و خیلی سخته. دیروز فهمیدم ترم تابستان ارائه میشه اما امروز مدیر گروه گفت اجازه ندارم بردارم و سال بعدم که فقط کارآموزی. 9 ترمه شدنم تو دانشگاه قطعیه و ه
پنجم بلیت هواپیما گرفته بود که برگرده سر کار، به خاطر شرایط جوی لغو شد
بلیت اتوبوسرفت اونم لغو شد
امروز اومد، بهش گفتم دیوونه آخه کی ۱۳ به در میاد سر کار 
اما جعبه شکلات و عطر خوش‌بویی که زده بود از این آدم بد سلیقه لااقل توی اپتخاب عطر بعید بود
گفتم ماجرا چیه
گفت این شیرینی عقده!
گفتم تا یه هفته پیش که خبری نبود
گفت بلیت که کنسل شد به مامانم گفتم میری خواستگاری؟
ده تا اسم آورد اما هیچ‌کدوم نمی‌خورد آخه توی فامیل ما آدم با خجاب زیاد نیست یه چ
سلام دوستان.
صبح آخر هفته تون بخیر.
اومدم بگم من حالم خوبه نگران نباشین.مهمونی یکشنبه و اومدن غزاله هم به خوبی برگزار شد.
امروز میخواستم بنویسم اما از دیشب یکساعت و نیم خوابیدم فقط.
سرم درد میکنه و چشمام باز نمیمونه اصلا...ببخشید.
فقط اومدم خبر بدم که نگران نمونین.انشاالله شنبه یه پست طولانی از انچه که گذشت این هفته مینویسم.
► ترتیب مسابقات لیگ در هفته های مختلف در جدول زیر آورده شده است: 

هفته 1
1 - 2
3 - 4
5 - 6
7 - 8

هفته 2
4 - 1
2 - 7
6 - 3
8 - 5

هفته 3
1 - 8
3 - 5
4 - 2
7 - 6

هفته 4
6 - 1
2 - 3
5 - 7
8 - 4

هفته 5
1 - 7
4 - 5
3 - 8
2 - 6

هفته 6
5 - 1
7 - 3
6 - 4
8 - 2

هفته 7
1 - 3
2 - 5
4 - 7
6 - 8

هفته 8
3 - 1
5 - 2
7 - 4
8 - 6

هفته 9
1 - 5
3 - 7
4 - 6
2 - 8

هفته 10
7 - 1
5 - 4
8 - 3
6 - 2

هفته 11
1 - 6
3 - 2
7 - 5
4 - 8

هفته 12
8 - 1
5 - 3
2 - 4
6 - 7

هفته 13
1 - 4
7 - 2
3 - 6
5 - 8

هفته 14
2 -1
4 - 3
6 - 5
8 - 7

► هرگاه تیمی بدون صاحب شود، در اولین فرصت پس از یکی از زمان های زیر، بات (bot)خواهد شد:- قبل از با
نظر علما رو نمیدونم ولی واقعن همین روزای تعطیل آخر هفتست که اسلامو نگهداشته. قشنگ کارای کل هفته و البته خوابای کل هفته جمع میشن برای این روزا
+اینکه ازین استعدادای ادبی ندارم به کنار ولی واقعنم نمیخوام اینجا یسری خزعبلات غیر واقعی بنویسم. امیدوارم همش در مورد خودم باشع یا حداکثر چسناله هام
باشد که باشد
سلام
من تا چند هفته نیستم
شایدم چند ماه ، نمی دونم چون امتحانای میان ترمم شروع شده و یکی دو هفته دیگشم امتحانای ترمم شروع میشه 0-0
ولی اگه هروقت اومدم حتما پست می ذاااارم ، شما هم نظر بذارید و من هم اگه بیام حتما حتما براتون نظر می ذارم درخواستی ها و پیشنهاداتون رو بگید تا اومدم بیان بلاگ بذارمشون ^-^ ( خیلی خوشحال می شم ^-^)
و وقتم هم خیلی کمه پس هر هفته یه دونه یا دو تا پست می ذارم و تو یه وب دیگه هم نویسنده هستم اصلا وقت ندارم
ممنون که همیشه همراهم
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به یک کافه ی قشنگ، یک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به یک روز خاص دعوت کردم، به یک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی میکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب
امروز اول تیر هست و دوباره دارم رژیمم رو شروع می کنم.وزنم امروز صبح 79.2 بود.
تا آخر هفته باید برسونمش به 78.6
فعلا که دارم سعی می کنم
البته به موازاتش خیلی جدی دارم سعی می کنم روزی حداقل 8 لیوان آب رو بخورم
باید برنامه غذای هم ردیف کنم
البته اگه این خنجری بذاره و هی برام چیزای بدبد نخره....
شاخص کل بورس تهران دیروز با رشد 1166 واحدی، در آستانه شکستن مقاومت 310000 واحدی قرار گرفت. حدود 6 هفته است که شاخص کل نتوانسته از این محدوده مقاومتی شاخص کل عبور کند. مطمئنا امروز نیز شاخص کل با برخورد با این محدوده مقاومتی، با افزایش عرضه ها روبرو خواهد شد. اما به اعتقاد من، زمان عبور از این مقاومت فرا رسیده و هفته آینده، از این محدوده عبور خواهیم کرد. موارد مهم در روزهای قبل گفته شده و نکته جدیدی برای ارائه نیست. اول هفته گفته بودم که از بیمه دانا
تازه دو هفته ست که وارد این مسئولیت های اجرایی شدم . اما همین دو هفته چقدر برایم درس داشت . در بازه ی همین دو هفته فهمیدم که چه طور آدم های مدعی دوستی که اگر یک روز در مقابل آنها ایستادی و از حق گفتی کاملا کاملا ورقشان بر می گردد . در بازه ی همین دو هفته آدم هایی را دیدم که چقدر می توانند پلید و کثیف باشند و به خاطر چند ملیون آخرتشان را بفروشند . حیوانیت آدم هایی را دیدم که عقل وسیله ی سبُعیتشان شده است . در همین دو هفته فهمیدم که چیزی که تا دیروز از
امروز برای سومین روز از این هفته که سرکار رفتم، افتضاح بود توی این هفته اشتباهات کاریم خیلی زیاد شده و همینطور تماس مشتریان ناراضی از من به کال سنتر کارگزاری! امروز رسما بهم زنگ زدن از مرکز از بابت کارهای زیادم تشکر نکردن ولی گفتن گزارش زیاد داشتیم یه عده زنگ زدن ناراضی بودن گفتن نوستال عصبی و ....
وگفتن بهتر کمی ارومتر با مشتری برخورد کنم و قرارشد دستگاه نوبت دهی بهمون بدن که این مشکلات تکرار نشه،
من میدونم عصبی تر شدم این هفته ولی فکر نمیکرد
[بنگتن امروز]
اگر نمیخوای به خاطر استیج‌های بی‌تی‌اس دیوونه‌ بشی، خودت باید دیوونه باشی
ممنون از آرمی‌هایی که با تشویق‌هاشون نیرو میدن، اولین هفته پروموشن با اول شدن در اینکیگایو تموم شد!
لطفا مشتاقانه منتظر استیج‌ها بعدی بی‌تی‌اس در هفته بعد باشین!
این هفته هرررر روز امتحان پایانترم دارم :| امروز دومیش رو هم با خوشی! گذروندم 
حالا میدونی چی از من نمره کم میکنه تو امتحان؟ ماشین حسابم دوبااار یک عدد اشتباه تحویلم میده :||| زیبا نیست واقعا؟ دوبار یه عدد اخه لنتی اونم اشتباه؟
ولی خوب بودن تا الان.واقعا خیلی تلاش کردم و نتیجه شون هم گرفتم.
امیدوارم این هفته به خیر بگذره و بعدش یک هفته فرجه و دوباره بسم الله :| اونا سنگین تر هم هستن حتی :)))
ولی دم بچه های شورای صنفی گرم ک رسیدگی کردن و تقویم آموزشی
هفتۀ بسیار سختی داشتم و عجیب غریب...این هفته با اغتشاشات شروع شد / من که همش بیرون بودم این چند روز تو خونه لم داده بودم کنار بخاری کتاب میخوندم اصلا هم نمیدونستم شورش شده / تا اینکه مامانم گفت تو خیابون یکی از بانک هارو کاملا آتش زدند و امروز که دیدم پرام ریخت، آخه محله ما معمولا آروم بود...خلاصه این هفته با برادران ضد شورش بسیج و نیروی انتظامی گذشت که واقعا ترسناکن '_' !!این هفته نظرم راجع به آیندم دوباره تغییر کرد و گفتم میتونم از جهات دیگه ای ه
من آخر هفته ها رو دوست دارم چون تو، این روزا پیش مادرتی و خوشحالی. من تمام طول هفته برای آخر هفته لحظه شماری می کنم چون تو بی صبرانه منتظر رسیدن این روزی. بعد از آشنایی ما بهترین روز هفته در نظرم، از یکشنبه به پنجشنبه تغییر کرد چون روزی بود که تو بدون استثنا هر هفته منو دعوت می کردی خونتون. من، تو و مادرت. فقط خودمون سه تا. خونه ی مادرت تو خوشحال بودی. می خندیدی. لبخند یک لحظه هم از صورتت پاک نمی شد. تو مادرتو بی هوا بغل می کردی. هی بهش می گفتی که دل
کتابو تمومش کردم و الان حال عجیبی دارم!
یه مردِ عجیبِ!خوندنش شنیدنش خسته کننده نیست!قرار بود این هفته 5شنبه یعنی امروز بریم مزارشهدا،بریم پیش ابراهیم هادی ولی نشد،بهتر که نشد چون نصف کتابو نخونده بودم،امروز این کتابو تموم کردم و الان دلتنگش هستم بیشتر از همیشه، مشتاق دیدارش هستم بیشتر از همیشه...قرار شده هفته بعد5شنبه بریم.دل تو دلم نیست،کاش جور بشه و بریم...
داداش ابراهیم چقققدر حسودیم میشه به هرکسی که...هیچی ولش کن....
امشب اصلا دلم نیومد برم بیرون.حوصلم نشد.رفتیم بیرون میشه گفت خوب بود از وقتی ک برگشتع بودم جایی نرفته بودم همش گوشی گوشی گوشی. منو با یکی معرفی کردن بنظر پسر خوبی بود. شبیه تو بود ی سری رفتاراش.
خلاصه ک قرار شده یکی دو روزی فکر کنم.با فاطمه هم قرار شده هفته ای ۲.۳ بار بریم بیرون.امروز در کل از بقیه روزهای این هفته بهتر بود یکم دلم باز شد.تازه فهمیدم چیزی ک ادم رو روانی میکنه همین گوشی هست ک تو مدام میگفتی چرا نمیری تو نت
امروز نهم آذر ماه 
و من بی حال و درگیر با خودم 
دیروزم با فیلم دیدن گذشت بدون لذت بدون هیجان 
جمعه این هفته امتحان دارم 
یک هفته کامل برای درس خوندن از دست دادم 
چند روز وقت دارم برای خوندن نه البته نمره اوردن زمان کمی است 
# احساس افسردگی دارم از چند ماه پیش تا الان 
قصد رفتن پیش یک روانپزشک را کرده ام 
#از این حالت زارم بیرون بیایم 
#خودم را فراموش کرده ام 
#برای چه کسی همه ی زندگیت را به آشوب زدی؟
کجاست؟ حواسش هست؟
 
*دم رئیسم گرم. در راستای اینکه از امروز اعلام کردند فردا و هفته آینده شیفتی میشیم، بهم گفت فردا نیا
تنها حال خوش این دو هفته اخیر همین فردا نرفتن سرکاره
**ضدحال امروز هم اینکه از اول ماه رمضان نمی تونم روزه بگیرم و بدترینش اینکه نماز عید فطر را هم از دست میدم
***خدایا شکرت
اول اول سلامتی برای همه مردم دنیا و بعدش دست ب مشکلی نداشته باشه و من یه نفس راحت بکشم. دومشم اینکه خدایا عشق و دلخوشی بذار توی دلم. به شدت روح خسته ای دارم
امروز دلم میخواست بنویسم 
برای مدت ها برای اینکه حس می کردم انگار یکی اینجا منتظره 
برای اینکه امروز عکس شازده کوچولو رو دیدم 
و یاد خاطرات و آدم های ناگهانی زندگیم افتادم ، که اونموقع ها از دیدنشون متعجب بودم  ولی حالا می دونم هر ادمی که سر راهت قرار می گیره میخاد چیزی بهت یاد بده
و فقط یک تجربس و یک خاطره ...
اینکه وبلاگ بعد مدت ها هنوز بازدید کننده داره یه دلگرمیه 
بخاطر همین میخوام بیام اینجا و هفته ای یکبار حداقل مطلبی بذارم 
اگر وبلاگ رو
دلم میخواد بنویسم ولی نمی دونم چی بنویسم
بعضی وقت ها زندگی ساده هست با نگرانی های ساده
می نویسی و سبک میشی
ولی زمانی که حجم حوادث برات بیش از حد هست
وقتی که سنگینی درد مثل غبار تیره روی قلبت حس می کنی
نوشتن راه حل نیست
این دوره که باید رد کنی تا بهتر بشی
تنها راه حلش برای من حرکت کردن
پیاده روی راه رفتن
حتی میشه گفت فرار
با هر قدمی که بر میداری حس می کنی کمی سبکتر شدی کمی روشن تر
توی این دو هفته خیلی پیاده روی کردم
شاید اندازه 6 ماه یا 3 ماه
خیلی فک
خدایا،
بنده خوبی نبودم، نیستم ولی سعی میکنم باشم.
یه بغضی ته گلوم جا خوش کرده و قصد ترکیدن نداره و چقدررر من این بغض که جواب زحماتم هست را دوست دارم.
هروقت نمازی خوندم تنها دعام این بود که خدایاا مبادا مامان و بابام از طرف ما سر افکنده بشن، خدایا باعث غرورشون باشیم نه سرافکندگی و خجالت.
 
و امروز دقیقا این دعا رو برآورده کردی.
بابت برق چشماشون، خنده هاشون و همه حال خوبشون محکم بوست میکنم و ازت سپاسگزارم*_* 
 
خداجونم 
مرسی که چشم پوشیدی، پرده ب
حتی اگر شمارش روزهای هفته از دستت رفته باشد، که می‌دانم رفته، اما...
صبح جمعه را با دست و پا زدن در بیم‌هاو امیدهایش، عصر جمعه را با‌ دلتنگی های خفه کننده اش و پایان جمعه را با افسردگی مزمن و غیرقابل درمانش خواهی شناخت...
این هفته هم تَه کشید.
اخبار جدید استقلال تا این لحظه خبر از برد استقلال با نتیجه یک برصفر میدهد که مهدی قایدی زننده گل استقلال به نفت مسجد سلیمان میباشد.
تیم فوتبال استقلال در چارچوب هفته سوم لیگ برتر امروز (یکشنبه) در ورزشگاه بهنام محمدی به مصاف نفت مسجدسلیمان می‌رود. بر همین اساس استراماچونی؛ سیدحسین حسینی، وریا غفوری، سیاوش یزدانی، هروویه میلیچ، محمد دانشگر، علی کریمی، فرشید اسماعیلی، مهدی قائدی، داریوش شجاعیان، آرش رضاوند و دیاباته را در ترکیب قرار دا
تقریبا شش ماه پیش آبله‌مرغان شدیدی گرفتم. تمام صورت و بدنم پر شد از آبله‌های چرکین. به حدی سخت و دردناک بود که تا دو هفته نمی‌توانستم صورتم را بشویم. حمام می‌رفتم. موهایم را میشستم. آب روی صورت و بدنم می‌ریختم اما نمی‌توانستم روی آن دست بکشم. تا دو هفته تمام صورت و بدنم فقط آب دید و شسته نشد. بماند که چه وضعیت چرکی بود و چقدر از خودم بدم می‌آمد. چیزی که می‌خواهم بگویم اشتیاق و دلتنگی زیادم برای دست کشیدن به پوست صورتم بود. دلم لک زده بود که ب
امروز ، شاید آخرین مکالمه یک ساعتمون بود . به مدت یک سال .
میخواد دوباره کنکور بده . رشته ریاضی و اهدافی که برای خودش ساخته . 
امروز جوری صحبت میکرد که انگار نمیخواست زمان تموم بشه و یکک نفر رو پیدا کنه باهاش صحبت کنه . گفت میره سالن مطالعه و انگار صحبت کردنامون یا قطع میشه یا محدود میشه به یک مکالمه ده دقیقه ای :( هر دو هفته :( دلم براش تنگ میشه :(
قدر رفیقای صمیمی و وفادارتون رو بدونین . 
 
 
 
 
 
 
 
جمعه ها هم مثل تمام طول هفته یکجور طلوع می کنند اما ما اعتقاد داریم روی جمعه ها هم اسم بگذاریم. غروب هایش را غم آلود بنامیم و کل آن را یک روز کسالت بار تلقی کنیم که آدمی نمی تواند کار بکند، کتاب بخواند یا اساسا از چیزی جز خوابیدن و کز کردن لذت ببرد. اما من یک ایده دارم. بیایید جمعه ها را روز کارهای بکر بنامیم. حالا همه میگن مثلا چی!؟ مثلا برخلاف تمام هفته که کتاب های داستان می خواندید امروز فقط شعر بخوانید. مثلا امروز حتما یک گلدان به خانه تان اضا
امروز یک رب به چهار زنگ زدی. توی حیاط بودم بابام اومد بیرون وسطش مجبور شدم قطع کنم و توی اون چند ثانیه ناراحت از اینکه نکنه زنگ نزنی که دوباره شماره ات افتاد روی گوشیم. گفتی آش چی شد پس. از هزار روز قبل خدمت رفتنت میگفتم میری سربازی و من اش پشت پاتو درست میکنم. حالا بعد از یک هفته امروز دارم درست میکنم آش پشت پای عشقولیم رو و چشم قلبی بودم .گفتم مامانت درست کرده؟ همون روز اول؟ خندیدی گفتی اره ما رسم نداریم بذاریم یه هفته بگذره و خندیدم :-D گفتی از
تمام طول هفته را منتظری تا جمعه برسه، چه روزهای پرکار و پر تنش و چه روزهای آرام و بی صدا. فکر میکنی جمعه روز خاصی هست، یک اتفاق نو رخ میده، یا کلی استراحت میکنی و خستگی کل هفته از تنت درمیره اما جمعه میرسه و تازه دلتنگ روزهای هفته میشی! شاید واقعا جمعه ها هیچی نداره جز دلتنگی. جمعه ها سوت پایانه، جمعه ها آخر جاده است!
اما با این حال روزهای هفته با یک دلخوشی سپری میشه، دلخوشیه رسیدن جمعه ای که تو میخوای!
سلااااااااام :)
+این چه عنوانیه نبات؟ :/
-خب اولین چیزی بود که به ذهنم رسید! :)
***
هر هفته،شنبه ها،میام تو این پست وزن جدیدمو اعلام میکنم! :)
تاریخ شروع:۹۸/۲/۵
وزن شروع نبات:۷۲/۹۰۰
وزن ایده آل نبات:۵۸
هفته اول:71/5
هفته دوم:
هفته سوم:
...
____________________
پ.ن:اگه کسی اینجا هست که رژیم میگیره،میتونه هر شنبه بیاد و وزنشو اعلام کنه،به صورت شناس یا ناشناس :)))
پ.ن:خیلی زود بهت میرسم ۵۸ دوست داشتنی،قول میدم :)♡
مرسی خدا :) 
مرسی نبات :)
امروز بالاخره بعد از چندین روز متوالی مامان خانوم زنگ زدن بهم!
بعد کلی سوال و جواب و نصحیت و این چیزا بهم گفت که آخر هفته رو بیا خونه،اما حوصله نداشتم برم و الکی گفتم که درگیر درس و امتحانای میانترم هستم و وقت نمیکنم بیام! اما درس کجا بود؟! :))
کی حال داره این همه راهو بره تا خونه و یکی دو روز بعد دوباره برگرده تهران... من کلا این مدلیم که وقتی یه مدت یه جا بمونم عادت میکنم به اونجا و واسم عادی میشه مثلا وقتی میرم خونه بعد دوباره برمیگردم این خوا
کتاب دویی همین الان تموم شد و از همون ابتدا عاشق گربه ها شدم. هرچند که این کتاب چیزی بیشتر از اون بود. داستان شهر اسپنسر بهم امید رو یاداوری کرد. و اخر کتاب بهم نشون داد از چیزایی که دارم راضی باشم و عشق از همه چی مهم تره البته. این کتاب جذاب، دوست داشتنی، بانمک و اموزنده بود. عاشق دویی هم هستم.
 
*امروز اتاقم رو هم درست کردم و عکس پستای اون هفته رو اماده. یه سری کار از هفته پیش مونده که باید تحویل بگیرم از فریلنسرا و تحویل بدم. همین. خدایا شکرت :) اه
امروز چهارشنبه بیست و سه اردی بهشت نود و نه برنامم رو نهایی کردم.
برنامه من شامل دو مرحله است:
مرحله یک از امروز تا جمعه 18 مهر به مدت 22 هفته.
مرحله دو از شنبه 19 مهر تا اواسط فروردین به مدت 25 هفته.
در مرحله اول حدود هشتاد درصد دروس طبق برنامه ای که توضیح خواهم داد به صورت موازی تمام خواهند شد، و در مرحله دوم درسها بر اساس آزمونهای آزمایشی مرور میشوند و در ضمن آن بیست درصد باقی مانده دروس را هم کامل خواهم کرد.
اما جزئیات برنامه مرحله یک با الهام از
آرمی این هفته نفر چندم لیگت شدی؟
#کنجکاو_درباره_همهچیز_آرمی
(ادای بنگتن دراریم)
.
.
.
اگه از رتبه لیگ این هفته ات (مثه من ) عکس گرفتی ، توی پیکوفایل اپلود کنید و لینکش را برای ما به صورت خصوصی بفرستید تا توی سایت بزارم و هر هفته با همدیگر پیشرفت کنیم . توجه کنید که حتما لیگ این هفته تون باشه و مهم نیس نفر چندم شدید ، کافیه تمام سعیتون را بکنید که هفته دیگه پیشرفت کنید ( حتی اگر یه رتبه بالاتر بشید) و مهم نیس چه لیگی هستید ( برنز ، طلا ، ... ) 
هفته ی پیش همین روز، ساعت 3:56 دقیقه مردی از ترمینال تماس گرفت و گفت بلیط ساعتِ ده شبت به ساعت 8:30 تغییر ساعت داده، درست وسط خوابِ آشفته ام روی کوله پشتی وسط اتاق خوابگاه زنگ زده بود.
هفته ی پیش همین روز ساعت 7:10 دقیقه داشتم توی حیاط خوابگاه چمدان به دست، با "آ" خداحافظی می کردم.
هفته ی پیش همین روز ساعت 10 شب دنبال نان سنگ پز یا همچین چیزی می گشتم، حوالی انار!*
هفته ی پیش همین روز ساعت 11: 30 دقیقه ی شب توی اتوبوس خوابم برد و یک باره از خواب پریدم! دوباره
خب خب .. سلللااام 
ام خب باید بگم امروز اخر هفته است ...و باید برای هفته بعد که میاد یه چالش انتخاب کنم ... تصمیم گرفتم چالش این هفته رو " طبیعت " انتخاب کنم .
یکم تعجب بر انگیزه  ..درسته ..اخه دلم میخواد اولین هفته از تعطیلاتم رو با گذروندن وقتم توی طبیعتبه پایان برسونم 
هر شب ساعت 9/30 لیست کارهای فردام رو مینویسم تا شما هم اگه خواستید پر از حس خوب با طبیعت باشید   
امسب هم لیست کار هام رو مینویسم 
از چهارشنبه دارم مقدمات مهمونی امروز رو آماده میکنم!
یعنی هلاکِ هلاکم.
تازه خوبه هرکس قراره با ناهار خودش بیاد :|
وجدانا مهمونی دادن با بچه کوچیک چقدر سخته و نیاز به کمک داره!
بیست و پنج نفر بودیم که چندنفر امروز انصراف دادن :|
الانم همسر و دخترک با کالسکه رفتن همین اطراف پوشک و دوغ بخرن :))
تمام وسایلو چیدم روی میز آماده.
خیلیم گرسنه هستم :))
هفته ی پیش با خانواده همسر پارک بودیم، امروزم که اینجان.
خانواده خودم شاکی شدن که چرا کم میایید :|
حالا ما د
یه آقایی هست توی فامیلمون... نود و چهار پنج سالشه...
هر روز صبح که میشه، میگه زنگ بزنین بچه‌ها بیان، من امروز میمیرم... چند ساله، هفته‌ای چند بار... این اواخر هم که هر روز...
تا حالا چند تا از بچه‌ها و نوه‌هاش فوت شدن...
طفلی خسته شده از زندگی...
کار و درآمدی هم نداره...
خیلی وقتا واسه مرگش دعا میکنه...
خیلی سخته... خیلی...
 
خدایا برامون بخواه تا آخر عمرمون با شادی و آرامش زندگی کنیم... 
خدایا هیچ موجود زنده‌ای، زندگی اینقد براش سخت نشه که مرگش رو ازت بخو
این آهنگ منو یاد کتاب شب های روشن میندازه. 
کوچه از فریدون مشیری با صدای کوروش یغمائی



مرورگر شما پخش آنلاین را پشتیبانی نمی کند


این هفته هفته ی مرگه. اگه ازش زنده بیرون بیام دیگه جاودان میشم D: فعلاً این آهنگه رو زدم رو دور تکرار و کارامو انجام میدم. امروز به دوتا نتیجه رسیدم :
1. هندزفری در گوش معادل است با لطفاً مزاحم نشوید
2. یک روز صحبت این بود که دخترها جذب چه پسرهایی می شوند، دوستم گفت پسرهای درسخوان و معدل بالا طرفدار بیشتری داشتند در
تا حالا هرکی میپرسید: کِی؟ میگفتم ۳۰ آبان، یعنی آخر‌ هفته ۴۰. هرچند ضمنی میدونستم از هفته ۳۸ به بعد هر لحظه ممکنه شروع بشه...
با کمردردی که چند روز پیش گرفتم و شوکی که به هردومون وارد شد، تاریخ رو دیگه روی ۱۵ آبان میبینم و یعنی فقط ۲ هفته دیگه! هول افتاده به جونم که هرکاری مونده رو انجام بدم...! 
به مناسبت هفته سلامت از کارشناسان بهداشت دعوت به عمل آمد تا درباره بهداشت عمومی و شعار هفته سلامت برای دانش آموزان صحبت کنند و نیز برنامه صبحانه سلامت با همکاری انجمن اولیا و مربیان مدرسه اجرا شد همچنین دانش آموزان در این خصوص ویژه برنامه ای اجرا کردند دعوت از اولیا به مناسبت هفته سلامت و اجرای پیاده روی به مناسبت هفته سلامت
درباره ی سفر به شیکاگو مفصل خواهم نوشت اما الان لازم دارم درباره ی خبر مهمی که تازه گرفتم، بنویسم. در کمال تعجب، امروز نامه ی تایید ویزای دانشجوییم رسید!!! بهمون گفته بودن بین 9 تا 13 ماه ممکنه طول بکشه و من خودم رو آماده کرده بودم برای از دست دادن ترم اول و حتی کل سال اول. هفته ی پیش صدام زدن واسه انگشت نگاری و امروز نامه ی تایید اومد. در اینکه خوشحالم شکی نیست اما شوکه شدم. راستش باید اعتراف کنم که ته ته دلم دوست داشتم این تعطیلات سرخوشانه بیشتر
تا سحر بیدار بودم و ۵ صبح خوابیدم...ساعت ۱۲ بیدار شدم و توی رخت خواب داشتم با گوشی بازی میکردم...
اهنگ اقامون جنتلمنه از استاد ساسی هم گذاشته بودم پخش میشد....
توی حال و بی حال بودم که چشمام دوباره بسته شه...
گوشی زنگ زد و من چسبیدم به سقف...
یک دوستی که خیلی باهاش رودربایستی دارم دعوتم کرد به شام برای هفته دیگه...
و چنین شد که من ۱ ساعت بعد اماده و لباس پوشیده رفتم بیرون...
نمیشه دست خالی رفت...
تمام مدت توی خیابون چشمم رو بستم که ویترینا رو نبینم...
مگه م
 
 
 
 
 
 
بسم الله
 
تابستونا برام فرقی نداشت که امروز شنبه است یا پنج شنبه
ولی وقتی مهر میاد(هرچند برای ما که بوش از شهرویور اومده) دیگه شنبه میشه شنبه و وپنج شنبه جمعه میشه زندگی!
بعد از ۳۳ ساعت کلاس نشستن تو یه هفته، امروز یهویی حس کردم قشنگ تر از پنج شنبه نداریم اصلا:)
قشنگیشم معلومه برای چیه
برای شنبه تا چهارشنبه!!!
اصلا اینا ملازم همن:)) نذارین بحث رو فلسفیش کنم
خلاصه اینجا هوا خوبه
درختا هنوز سبزن
و آسمون دیروز اینقدر خفن بود که در تصویر م
حقیقتش حالا که اینستا و تلگرام و توییترم بلاکه:( دلم میخواد اینجا بیشتر حرف بزنم. حرف خاصی ندارم. ولی همش اینجا رو باز میکنم و از کامنتای شما ذوق میکنم:)
مرسی که همچنان هستید و میخونید. 
امروز از صبح کسلم! ساعت ۱۱ به زور بیدارم کردن! و تنها کاری که انجام دادم، خوندن مثلث فمورال و اجزاش مثل شاخه های شریان و عصب فمورال بوده:/ این هفته باید آناتومی اندام رو تموم میکردم ولی حتی اندام فوقانی رو شروع نکردم:/ و اندام تحتانی رو هم حتی نصف نکردم:| . فیزیولو
مُهری دیگر بر انننننبوه مرخصی هایی که گرفتم تا یک کاری انجام بدم و ندادم! 
امروز و فردا رو مرخصی گرفته بودم تا بریم مشهد! 
فردا رو که یه رفیق ازم خواست و گفت من شب میام تو دو تا عصر برو منم دیدم میشه امروز رفت مشهد قبول کردم 
امروز هم که از اول صبح جنگ اعصاب با مامان داشتم و خودم اومدم تو اتاق و با خودم گفتم امام رضا نمیام مشهد ولمون کن بذار اعصابمون راحت باشه 
مامان هم به همین نتیجه رسیده بود اومد تو گفت نمیریم مشهد 
صبح بیدار میشم و اولین کار س
یه همسایه داریم پرجمعیت! پراز مهمون! پر سر و صدا!و با صفا، با معرفت و اهل حال، مثل بزرگترشون
دو روز در هفته برامون پذیرایی جلساتشونو میارن:)
و چقدر میچسبه شربتی که اصلا انتظارشو نداریم
هرچند از بس جاشون تنگه اکثرا اتاقای ما رو دوستانه اشغال میکنن
ولی این همسایگی رو دوست دارم
امروز دیگه رسما و غیر منتظره منم قاطی کردن
جلسه امروز یه چیز دیگه بود، هرچند چندین ساله جلسات رسمی و خودمونی زیادی شرکت کردم اما امروز ...
+اگر گیج شدید توجه نکنید نادیده
بخوام برم بوژان تنها م، یه همکار دعوت کرده برای بدرقه ی خودش 
خونه ش رفتم هفته ی پیش با مامان. امروز برای اهالی بوژان (که خودش اصالتش از اونجاست) گرفته 
دیروز همکارم گفت میام 
امروز صبح زنگ زده که نمیام 
پس من تنهام 
دقیقا همون ساعت هم زمان کلاس نقاشی بیخودمه 
فردا آفم 
برم مشهد؟ اعصابشو ندارم 
هوا گرمه 
روز فرده 
ولی برای چشمم باید برم 
تنهام بازم 
امان از تو مامان 
تو تلگرام یه کانالی دیده بودم که محتواش اعلام روزای هفته بود:
امروز چهارشنبه س. 
امروز پنجشنبه س. 
اونموقع مثل خیلی ها گفتم چه مسخره خب، ولی ته ذهنم یه چیزی بهم میگفت نه یه چیزی داره توش، 
امروز که تمام روز منتظر ساعت چهار بودم تا برم کلاس فلسفه و از دست درسا خلاص کنم خودمو(چه خلاصی ای، ملت میرن یه بغلی، یه قدمی، یه سلامی، یه علیکی، منم منتظرم از چاه دربیام برم تو اقیانوس)، وقتی رسیدم اونجا منشی یه نگاه عجیبی بهم انداخت و مجبور شدم خودمو معرفی
امروز دلم تنگ استبرای روزهایی که نیامده‌اندو من هر روزبه خودم وعده دادمشانامروز دلم تنگ استتنگ تر از تُنگ ماهیکه هر چه می‌رودسر جای اول استامروز بیشتر از هر زماندلم تنگ است و زمانناجوانمرادنه تیغ می‌زندبر تُنگ تنهایی منامروز دلم تنگ است ...[یوسف رجبی]
امروز روز اول بود. فردا روز مهمی ست. هفته ی پیش رو هفته ی مهمی ست. دارم مطیعی گوش می‌دهم. الهی العفو .. می‌دونم این صدای لرزونو دوس داری .. الهی العفو .. می‌دونم این گدای حیرونو دوس داری .. الهی العفو .. می‌دونم این دل پشیمونو دوس داری.

بعد از مدت ها توسل خواندم. الهی .. الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... الهی بفاطمه ... 
فردا که از خونه پاتون رو بیرون میذارید به خودتون بگید امروز یک روز متفاوت خواهد بود چون امروز قراره حال دیگران و بخصوص خودم کلى خوب بشه.. خوب باشه. خیلى سادست.. اینجورى که کافیه چندتا کار ساده رو وقتى یکى رو دیدید انجام بدین..مثل یه لبخند ساده، گفتن یک جمله ى چقدر امروز زیبا شدى، چقدر این رنگ بهت میاد، چقدر سرحال تر بنظر میرسى و یه سرى تعریف هاى ساده ى دیگه و یا گفتن اینکه امیدوارم امروز روز خوبى برات باشه، امروز همه چیز همونجورى بشه که دوست دار
هفته ی قبل فکر می کردم دارم بدترین جمعه ی عمرمو میگذرونم.امروز فهمیدم اشتباه کردم.از صبح تلویزیون روشنه و دائم یه خبر تکراری پخش میشه.از صبح تو اتاقمم و دارم فیلم میبینم که نشنوم.چند ساعت پیش رفتم یه قلپ چای بخورم و نتونستم تحمل کنم.رفتم قرصمو بخورم که قرص اشتباهی خوردم.فقط دلم میخواد فرار کنم.برم جایی که تلویزیون نباشه.تا این همه وقاحت و حماقت رو با هم نبینم و نشنوم.قاعدتا باید آدمی هم نباشه.
هفته ی پیش دکتر بهم  گفت ممکنه به خاطر دارویی که ب
Weekends 2017 1080p BluRay,آخر هفته ها,انیمیشن Weekends 2017 آخر هفته ها,انیمیشن آخر هفته ها Weekends,انیمیشن کوتاه,بهترین انیمیشن کوتاه,ترور خیمنس,دانلود انیمیشن Weekends 2017,دانلود انیمیشن Weekends 2017 دوبله فارسی,دانلود رایگان انیمیشن,دانلود کارتون کوتاه,درام,زیرنویس فارسی Weekends 2017,سایت دوستی ها,فیلم کوتاه آخر هفته‌ها 2017,نامزد اسکار,ویک اندز,
ادامه مطلب
چند وقت پیش مبهم محترم ما رو دعوت کرد به این چالش،امروز وقت نوشتن داشتم و نوشتیم، نوشتنش سخت نبود:)
گوشیم زنگ میخوره و جواب میدم. آقای ملوچک این وبسایت ما چی شد؟+ کارش تمومه،آخر هفته تحویل داده میشهآقا بدقولی نکنیاااااا،مشتری منتظره و پیگیره+ باشه باشه نگران نباش،تمومه کارش،واسه بازار گرمی میگم آخر هفتهخوش میگذره سفر؟
+ آره جاتون خالیه،تپه و کوهای اینجا عالیه،انگار یه فرش سبز پهن کردن روی زمینمگه کجایی؟
ترکمن صحرا+ به به خوش بگذره،من برم
هفته ای که انقدر اولش جدی باشه حرف برای گفتن زیاد داره!
شنبه سفر برای چک اسلاید
یکشنبه آزمون رانندگی
دوشنبه دفاع!
وقتی تازه جمعه اسلایداتو درست کردی.هیچ خریدی نکردی حتا لیست لوازمم ننوشتی و نمیدونی چطور کارا قراره پیش بره
باید تمرین رانندگی هم بکنی شنبه
+ همه عضلاتم گرفته. حدود ۱۲ ساعت پشت هم جلوی لب تاب
قبلشم دو ساعت کلاس با ماشین داغون مربی که مجبوری عضلاتتو کش بیاری تا کلاچ تا ته بره! 
+ امروز بالاخره حس کردم منم میتونم راننده بشم:))
نمیدونم
ساعت بازیهای امروز لیگ برتر از سایت بلاگ دانلود دریافت کنید.
برنامه بازی های لیگ برتر خلیج فارس
ارائه نتایج موجود امتحانات ورزشی لیگ های درونی و لیگ برتر لیگ برتر 19 00 لیگ اروپا یک چهارم 23 30 مطالب مرتبط با دو های. به همه حال بازی آزادی تهران و خودرو سازی گروه آزادی در هفته بیست و ششم لیگ برتر مقابل خودرو سازی تبریز یک بر خالی پیروز.
ادامه مطلب
چیزی که از آخر هفته میخوام یه آخر هفته‌ی شلوغ و معاشرت با آدم‌هاییه که دوستشون دارم. همون چیزی که این آخر هفته داشتم.
 
پنج‌شنبه یه دورهمی خانوادگی تو خونمون داشتیم که ساعت‌ها با بچه‌ی محبوبم تو دنیا وقت گذروندم و باهم بازی کردیم و شعر خوندیم و نقاشی کشیدیم و برای همدیگه لاک زدیم. وقت گذروندن با نیکا کوچولو همیشه روحم رو صیقل میده.
دخترخاله‌ها و دختردایی‌های محبوبم رو دیدم. از همه قشنگ‌تر خواهرم مجردی اومده بود شمال و برعکس وقتایی که با
گوشی دستمه و اخبارو بالا پایین می کنم. بررسی علت سقوط هواپیما در صدره. خسته ام، از امواج اخبار و تحلیل ها. امروز از صبح تصمیم گرفته بودم کمی خودم رو جمع و جور کنم و مامان رو بیشتر دریابم. مادرها در هر شرایطی مادری شان را می کنند؛ هرقدر هم که پیر و خسته و غم دیده باشند. روزمرگی ها پس از یک هفته پرالتهاب کم کم خودش را نشان می داد؛ یک هفته بود هیچ کاری نکرده بودم. اتاق ها را جارو زدم، گردگیری کردم، گلدانم را آب دادم، آینه اتاقم را که تقریبا چیزی نشان
آخرین آمار فروش فیلمهای
سینمایی روی پرده سینمای ایران نشان می‌دهد که فیلهایی که در شهریورماه
نمایش داشتند تا امروز حدود پنج و نیم میلیارد تومان پول وارد چرخه سینمای
کشور کرده‌اند اما این در حالی است که آثاری که از ابتدای همین ماه روی
پرده رفتند تا امروز پس از گذشت دو هفته، تعداد سالن‌های بسیار کمی در
اختیار دارند و میزان فروش‌شان بسیار پایین است.

به
گزارش ایسنا، آمار فروش فیلمهای روز سینمایی بر اساس داده‌هایی که در
س
دارم خاطرات گذشته رو میخونم، رسیدم به :
روزی که پول لته دادم اما امریکانو گرفتم....
 
این هفته برای بچه های مدرسه, هفته کارآموزی هست. بچه های سال 12 بایستی یک هفته در رشته ای که میخوان توی دانشگاه بخونن, برن کارآموزی؛ مثلا علی چون تصمیم گرفته پزشکی بخونه, توی بیمارستان هست و با دکترها سر عمل های مختلف میره- دیروز رفته بود سر عمل قلب! و به نظر راضی میاد! چقدر عجیبه که فرایند رو جدی میگیرن اینجا.
 
پسر یکی از روسای اینجا, نمیدونم چی میخواد بخونه اما ا
تا امروز، یک هفته است که با این بیماری دست به گریبانم، هنوزم تبم قطع نشده گاهی هم لرز دارم، بدن درد و قلب و ریه، تنگی نفس و سرفه، خلاصه اینکه عوض بهتر شدن وضعیتم رو به وخامته، درگیری ریه هام داره بیشتر میشه، دیشب یکی از دوستانم که پرستار هستن یه قرصی به نام ناپروکسن رو بهم معرفی کردن گشتم تو خونه داشتم عوارضشو خوندم نوشته بود برای کسانی که نارسایی کلیه دارند توصیه نمیشه، اما درد مفاصل و ریه ام اونقدر زیاد بود یه قرص ناپروکسن ژله ای دویست دیشب
می‌خواستم امشب یه پست طولانی درباره کشفیات جدیدم از مدرسه بنویسم، درباره تولد خواهر جان و انیمه ای که دارم تماشا می کنم، از کشفیاتم درباره سه تا دوست و کلی چیز دیگر...
ولی بدبختانه حالم به قدر مرگ خراب است. سرمای وحشتناکی خورده ام و فقط به قدر همین چند خط انرژی دارم. همه کارهایم و کتاباهایم عقب افتاد و این یکی هم .... پس...گومنه میناسان.(ببخشید همگی)
فقط خواستم این هفته هم ستاره ای آن بالا روشن کرده باشم.
لطفا برایم دعاع کنید که یا امروز خوب بشوم ی
مجددا قراره انصراف بدم از خیلی چیزا... خدایا!میشه یه کم... فقط یه کم آدم باشم این دفه؟!
.
بیخبر از همه عالم که میگن منم، من!
.
امروز همه ی کلاسای عملیمو دوباره از اول چیدم! -_-
همه باهم تداخل داشتن! این هفته استاد فیزیو واسم غیبت رد کرده درحالی که من توو آزمایشگاه انگل بودم! :|
هفته ی عجیبی بود اصن!
هشت صب تا هشت شب کلاس!
قرار بود یه پست تبریک تولد هم بنویسم ولی نشد
رایاناااااا از همینجا نونا بهت تولدتو تبریک میگه ^_^
امیدوارم هرروزت بهتر از هرروز باشه
.
دو هفته پیش تو بیمارستان یه نفر منو هل داد و زمین خوردم. آروم افتادم. شدید نبود خیلی... 
دو هفته ست گاه و بیگاه درد دارم. دو هفته ست شب که میشه بچه ها بیقرار میشن و بشدت تکون میخورن. کلافه میشم... اذیت میشم... درد تو شکم و پهلوهام میپیچه... دو هفته ست همسرم که میخوابه ، میرم تو آشپزخونه ، دستمو جلوی دهنم میگیرم که صدام بلند نشه و گریه میکنم. دو هفته ست انگار یه تیغ تو گلوم گیر کرده. کلافه م. بیقرارم. نه از درد و تکونای بچه ها... از روضه باز خانم فاطمه زهر
واقعا برای من غیر قابل باوره ، من که تابستون های قبلی کاری جز خواب نداشتم حالا غرق کار هنری شدم 
کار هایی که قرار بود واسه هفته پرورش خلاقیت انجام بدم تا امروز مشغولشونم ..تازه امروز هم قراره برم وسایل مورد نیاز برای ساخت عطر رو بگیرم تا یه عطر دست سازم برای خودم درست کنم..البته اگر توی شهر کوچیک ما داشته باشه 
*با دختر خالم کارت پستال درست کردم که روز بعدش یعنی تولدم بهم هدیه داد.
*به جز برگه هایی که دفعه قبل درست کردم دوتای دیگه هم با سایز A5درس
به نام او...
اخر هفته ی خوبی نیست
هفته ی خوبی هم نبود.سرحال نبودم این هفته رو.
الان هم صدای اذان میاد و همین قدر داره دلگیر تر میشه این غروب
خیلی چیزها هست که هنوز فکر میکنم از حساسیت بالای منه
مثلا اینکه با قاشق غیر چوبی تو قابلمه تفلون رو هم بزنیم یا الکی ناراحت شدن هام از پنهون کردن یا بیان نکردن یا حتی جا به جایی های قبل خواب یا خیلی چیز های دیگه...
شاید خودمم همین جوری ام
من هنوزم دارم تلاش میکنم تو بی تفاوت تر شدنم...ولی فعلا اسیب هاش فقط به خو
از اونجایی که امروز تا ساعت هفت اینطورا خواب بودم بعد از کلاس زبان ، فکر کنم امشب بیدار بمونم. خوابم بهم ریختا. اشکالی نداره مهم کار کردنه. فردام صبح زود بیدار میشم که درست بشه. الانم نشستم دارم کتابو میخونم. تئودور ادورنو که دوست بنیامین بود. تازه یادم رفت اینو بگم امتحان زبانم یکشنبه داریم جمله سازی سوال دراوردن گرامر از این چیزا ۵ تا درس اول کتاب. بهش فکر میکنم استرس میگیرم ولی باید کار کنم. اتفاقا خوبه ادم یاد میگیره و تو ذهنم میمونه. باید
تو حال و هوای اینروزای خودم بودم یهو چشمم خورد به  تاریخ گوشه  صفحه راست موبایل ، امروز یازدهمِ ...
امروز تولدشه ،تولد فرشته آسمونی من ،امروز میدونم  قلب مادرانه اش  دلتنگ اون چشمهای آبی میشه.  نمیدونم چکاری کنم که  دلتنگی امروز  اذیتش نکنه؟! 
+یادداشت شماره ۴۵
خبر خووب خبرر خوووب
اگه مثه من یه عالمه از کارهای امسال تون مونده و می خواین تو این دو هفته باقی مونده انجامشون بدین، هرچی زودتر شروع کنید که به سال جدید منتقل نشن
اماا خبر خووووب
من امروز تو امتحان تعلیم رانندگی قبول شدم خداحافظ راننده تاکسی
اما لازمه بگم اگه پدرها نبودن هیچ وقت هیچ دختری رانندگی یاد نمی گرفت♥️
خوش حالم از پس این یکی هم بر اومدم
 #دانشگاه: خوشبختانه انتخاب واحد کردم و امروز رفتم سر کلاس، ناگفته نماند استادی که نمیاد و قلل
از امروز می تونیم دو تا مهمون بزرگسال با بچه هاشون رو تو خونه مون داشته باشیم. یک سری ایالت ها هم کلی قوانینشون سبکتر شده چون دیگه تقریبا کیس ابتلای جدید ندارن ولی ما که مرکز کرونا بودیم هنوز کیس جدید داریم یه تعدادی و بخاطر همین تا برداشتن کامل همه محدودیت ها واسه ما خیلی مونده. 
مدرسه ها از هفته دیگه از هفته ای یک روز شروع میکنند به حضوری کردن کلاس ها و تا آخر همین ترم احتمالا کلاس ها کاملا برقرار میشه. ولی برگشتن ما به دانشگاه احتمالا بشه آ
یا حبیب من لا حبیب له...
 
سال پیش بود که چند خیابون با یکی از دوستان حقوقی هم مسیر شدم. معلم بود و یک ترم هم از من بالاتر.
گفتم معلمی رو دوست دارم.
گفت تا دلت بخواد مدرسه هست. تابستون بگو تا برات سراغ بگیرم.
تابستون شد و نگفتم.
نمی‌دونم چرا... .
دو هفته قبل دوباره دیدمش.
حرف مدرسه رو پیش کشیدم، گفت: الان آبانه مرد حسابی! همه نیروهاشون را گرفتن! اما بازم سراغ می‌گیرم.
چند روز بعد زنگ زد که یه دبیرستان هست، مدیرش منو میشناسه، گفته بیاید. اما احتمال
در زبان انگلیسی اولین روز هفته از دوشنبه شروع میشود
روز های هفته انگلیسی به فارسی

روز های هفته به فارسی
روز های هفته به انگلیسی

دوشنبه
Monday

سه شنبه
Tuesday

چهار شنبه
Wednesday

پنج شنبه
Thursday

جمعه
Fraiday

شنبه
Saturday

یک شنبه
Sunday

 
شما وقتی که میخواهید بگویید امروز چند شنبه است باید بگویید:
?what day is it today
به مناسبت هفته بزرگداشت مقام معلم دانش آموزان ویژه برنامه هایی  با همکاری بسیج دانش آموزی اجرا کردند اردوی چند ساعته برای دبیران برنامه ریزی شد از دبیران بازنشسته تقدیر به عمل آمد و زنگ سپاس معلم در روز چهاردهم اردیبهشت به صدا در آمد
دلار بعد از مدتی ثبات در دامنه 11 تا 11 هزار و 500 تومان، در هفته گذشته پس از سهمیه بندی و افزایش قیمت بنزین، روندی افزایشی به خود گرفت و تا قله 12 هزار و 800 ومان بالا رفت. با این حال تب تند بازار خیلی زود عرق کرد.
 
به گزارش اعتدال، در روز‌های دوشنبه و سه‌شنبه دلار تا مرز 12 هزار تومان عقب‌نشینی کرد و در نهایت روز چهارشنبه به 11 هزار و 900 تومان برگشت؛ جایگاهی که صبح امروز شنبه نیز کار خود را از آن آغاز کرده و آخرین اخبار از بازار ارز حاکی از آن است که د
خب خب :)) بیشتر از یک هفته اومدنم به شهر دانشجویی میگذره و تقریبا میشه گفت هفته اول رو تو خوابگاه تنها بودم کلاسها تشکیل شدن همون هفته اول به لطف بچه هامون و خودم البته ! فقط مونده آزمایشگاه ها
بعد امروز که تمااام دانشگاه روز اول کلاسهای رسمیشونه ما پدر استادمون فوت شده بیکار میچرخیم
هیچی دیگه من تنها اومدم خوابگاه و خیلی جدی زبان میخونم و به این فکر میکنم که کمتر از یک ماه دیگه میم قراره باهام زبان کار کنه *_* دلم لک زده واسه کلاس زبان ..
آقاااا
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشیاز محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش…امروز هر چقدر دلها را شاد کنی، کسی به تو خرده نمی‌گیره پس شادی بخش باش…امروز هر چقدر نفس بکشی، جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه.پس از اعماق وجودت نفس بکش…امروز هر چقدر آرزو کنی، چشمه‌ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن…امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشهپس صدایش کن…او منتظر توستمنتظر آرزوهایت،خنده‌هایت،گریه‌هایتستاره شمردن‌هایت…و…عاشق بودن
امروز را ۵ نفری رفتیم؛ سین، رِ، میم، زِ، و خودم.
رفتیم نشستیم روی کوه های مشرف بِ شهرِ غبار گرفته یمان.
در جوارِ پنج تن از شاهدانِ پاکِ زمین،
روزِ اولِ اجتماع مان بود،
شروعِ قرارِ درماندگیِ دستِ جمعی مان!
چهار شنبه ها می باید می رفتیم اما این هفته استثناعن سه شنبه را بِ سوگ نشستیم،
از قرارمان بِ این ور قلبم فشرده شده است و روحم سنگینی می کند!
نور از چشم هایم رفته؛ انگار کِ غروبِ یخ زده ی جمعه باشد .
امروز خودش نیامد !
دیشب را تا بامداد بیدار بو
با پیگیری شهردار ناحیه یک، طرح آب درمانی ویژه توان یابان از امروز آغاز شد.به گزارش روابط عمومی شهرداری منطقه 19، امروز دوشنبه، تعدادی از شهروندان توان یاب با هماهنگی اداره اجتماعی ناحیه یک به منظور اجرای طرح آب درمانی و توسعه سلامت شهروندان به یکی از مجموعه های ورزشی طرف قرارداد اعزام شدند.علمایی رئیس اداره اجتماعی ناحیه گفت: طبق برنامه ریزی انجام شده قرار است در روزهای دوشنبه هر هفته این خدمات  به صورت رایگان به شهروندان ناتوان جسمی- حرکت
قرار بود برای یه هماهنگی ، با مطب خانوم دکتر تماس بگیرم...یک هفته ی تمام ،صبح و عصر زنگ میزدم اما تلفن رو برنمیداشتن...نگرانی از دیرشدن موضوع باعث شد که به زحمت یه فرصتی پیداکنم و حضوری برم مطبشون و پیگیر بشم...
ترافیک بود و مطب ، اون سرِ شهر..‌.بالاخره بعداز کلی اعصاب خوردی رسیدم و هماهنگی ها انجام شد ؛
 قبل از اینکه بیام بیرون ، به خانم منشی گفتم "ببخشید؛تلفنِ مطب..." میخواستم بپرسم تلفن مطب شمارش عوض شده ؟ اما هنوز ادامه ی جمله ام رو نگفته بودم ک
سلام و شب همگی بخیر
امروز اتفاق خاصی نیافتاد به جز
طناز و کیانا دوستان مدرسه ی قبلیم بهم تبریک گفتن:طناز امروز ظهر و کیانا همین امروز،ساعت دوازده و ربع،یعنی هر دوشون یک روز بعدش تبریک گفتن ولی خب خیلی خوشحال شدم
کلاس یوگامو رفتم و خیلی آرامش گرفتم
خواستیم برای آخر هفته بلیط بگیریم برای کیش و هتل رزرو کنیم که دیدیم هتل ترنج و بقیه ی هتل های خوب ، جا ندارن،خلاصه خیلی خورد توی ذوقمون!
من و سینا هنوز کادو نگرفتیم ولی تصمیممون گرفتن پوله
کیانا من
سلااااااااام :)
+این چه عنوانیه نبات؟ :/
-خب اولین چیزی بود که به ذهنم رسید! :)
***
هر هفته،شنبه ها،میام تو این پست وزن جدیدمو اعلام میکنم! :)
تاریخ شروع:۹۸/۲/۵
وزن شروع نبات:۷۲/۹۰۰
وزن ایده آل نبات:۵۸
هفته اول:71/5
هفته دوم:
هفته سوم:
...
____________________
پ.ن:اگه کسی اینجا هست که رژیم میگیره،میتونه هر شنبه بیاد و وزنشو اعلام کنه،به صورت شناس یا ناشناس :)))
پ.ن:خیلی زود بهت میرسم ۵۸ دوست داشتنی،قول میدم :)♡
مرسی خدا :) 
مرسی نبات :)
سلااااااااام :)
+این چه عنوانیه نبات؟ :/
-خب اولین چیزی بود که به ذهنم رسید! :)
***
هر هفته،شنبه ها،میام تو این پست وزن جدیدمو اعلام میکنم! :)
تاریخ شروع:۹۸/۲/۵
وزن شروع نبات:۷۲/۹۰۰
وزن ایده آل نبات:۵۸
هفته اول:
هفته دوم:
هفته سوم:
...
____________________
پ.ن:اگه کسی اینجا هست که رژیم میگیره،میتونه هر شنبه بیاد و وزنشو اعلام کنه،به صورت شناس یا ناشناس :)))
پ.ن:خیلی زود بهت میرسم ۵۸ دوست داشتنی،قول میدم :)♡
مرسی خدا :) 
مرسی نبات :)
بعضی‌هام خیلی عجیبن. یه خانمی هست که هر چند هفته یک بار میاد درمانگاه. خیلی وقته دنبال کارای طلاقشه، وقتی هم میاد سفره‌ی دلشو واسه‌ی ما باز می‌کنه. اما همممیشه با شوهرش میاد دکتر. امروز گفت که همین امروز حکم طلاقشون اومده. فکر کنین رفتن دادگاه حکم طلاق رو گرفتن و به‌جای اینکه برن دفتر طلاق، شوهرش گفته بیا یه دکتر هم ببرمت، بعد میریم طلاق می‌گیریم
http://WWW.NEGARSKIN.IRدو هفته قبل تزریق بوتاکس داشتم که پس از یک هفته افتادگی پلک یک‌طرف ایجاد شد، چه مدت به این صورت باقی خواهد ماند؟
 
گاهی مقداری از بوتاکس تزریق شده مهاجرت کرده و عضلات ناخواسته را ضعیف می کند. در افتادگی پلک بوتاکس روی عضله بالابرنده پلک اثر کرده  و بسته به مقدار دارویی که مهاجرت کرده زمان بهبودی حدود دو هفته است.
به مناسبت هفته ی جوان جلسه ی ستاد سازماندهی امور جوانان جهت برنامه ریزی برای پاسداشت هفته ی جوان برگزارشد
امروز صبح جلسه ی ستاد سازماندهی امور جوانان باحضور همه ی نهادهای اجرایی ودولتی شهرستان #زرند در فزمانداری این شهرستان برگزار گردید. 
به گزارش ندای زرند، دراین نشست تمامی ادارات به ذکر ایده هاوبرنامه های ابتکاری خود پیرامون هفته ی جوان پرداختند که در زیر به برخی ازآن اشاره می گردد:
بهجتی رییس امور ورزش وجوانان دراین جلسه گفت :مادراین ه
امروز ده آبان جالب بود اما کند پیش رفت.
صبح بازم از شدت کم خوابی گیج بودم نمیدونم این کم خوابی هارو کی قراره جبران کنم.
چند هفته ای میشه که آبریزش بینیم زیاد شده نمیدونم به چی حساسیت پیدا کردم.
امروز فیلمبرداری هم داشتیم که بچه ها کلاسشون زود تعطیل شد رفتن.
نهار این هفته رو رزرو نداشتم و فلافل خوردم احساس میکنم از غذای فست فودی خسته شدم.
به یکی از بچه ها برای ذخیره کانتکت گوشیش کمک کردم چون میخواست ریست فکتوری کنه.
کلاس بعد ازظهر بد بود خدا رو ش
بازار سهام همچنان هم حمایت‌های دولتمردان را دارد و هم اخبار سیاسی حاوی کاهش تنش‌ها و به همین دلیل به نظر می‌رسد چشم‌انداز امید بخش‌تری نسبت به دیگر بازارها داشته باشد.
 
شاخص کل بورس در هفته پایانی دی ماه، با رشدی ۴۵۶۳۸ واحدی، در کانال ۳۹۹ هزار قرار گرفت تا تنها ۵۵۵ واحد با سقف تاریخی کانال ۴۰۰ هزار فاصله داشته باشد اما آیا این روند رو به رشد در هفته پیش‌رو ادامه خواهد داشت؟
قرار است در هفته پیش‌رو اکثر شرکت‌های بورسی و فرابورسی ابتدا گ
باید بنویسم، باید بنویسم؟ که یک هفته در غم، شادی، بیماری، خستگی، امید، افتخار، هراس، پشیمانی، اندوه، ابهام و "حالا چی میشه" گذشت... باید بنویسم که یادم بماند در همان هفته‌ای که از جمعه‌ی رفتن سردار شروع شد، یلدا با آن همه نور و شادی به خانواده ما اضافه شد. در همان هفته‌ای که سرفه‌ شب و روز امانم بریده بود، رفتم کلاس زبان Dutch ثبت نام کردم چون به یک اطمینانی دل خوش کردم که جگرگوشه سه روز در هفته، هر روز سه ساعت دور از من می‌ماند، در همان هفته‌ا
توانبخشی شکستگی توراکولومبار
روز اول تا هفته اول:
حرکات ستون فقرات ممنوع .( خم کردن، درازونشست، چرخش)
حرکات اندام فوقانی و تحتانی در تمام جهات انجام میشود.
تمرینات تتقویتی اندام فوقانی و تحتانی مثل شکم داخل دادن ، سفت کردن باسن ، فشار دادن زانو به تخت و ... انجام میشود.
 
هفته دوم :
همچنان حرکت و تقویت توراکولومبار محدود است ولی از هفته دوم میتوان با وزنه های سبک اندام فوقانی و تحتانی را تقویت کرد.
 
 هفته چهارم تا هشتم :
در انتهای هفته ی ششتم می
اول از همه تولد امام زمان رو تبریک میگم ^_^
1_تو یه گروه تلگرامی عضوم که هر روز هر کی مورد سوال گروه رو انجام داد میاد تو گروه اعلام میکنه. یه جورایی مثل حضور و غیابه
مدتی بود میدیدم یکی از آقایون واسه اعلام همراهیش، پیام یکی از دوستان رو ریپلای میکنه. اولش فکر کردم اتفاقیه، بعدش دیدم چند تا از عکسای پروفایلاشون هم مثل همدیگه است. حدس زدم قصد ازدواجی باشن. یهو یه روز آقاهه از گروه لفت داد! دیدم پروفایل خانم هم درمورد بی اعتمادی و ایناست. انگار زده

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اینترن های داخلی پاییز 1401